هنوز اولین باری که چهره رنگ پریده مردی با موهای پریشان که ازآن هنرمند عجیبالخلقهای بود را از یاد نبردهام. او نیمه هیولای دوستداشتنی که فقط در پی ارتباطی انسانی بود و در پایان مجبور شد باز به کاخ کوتیکش برگردد تا مجسمههای یخی بتراشد؛....
او مردی هنرمند به نام جانی دپ بود که با <ادوارد دست قیچی> آغازی بود برای آنکه ستاره دوستداشتنی هالیوود و البته من و خیلیهای دیگر شود. <جانی دپ> کمی بعد در <رویای آریزونا> بازی کرد. اما او زمانی توانست در خاطرم بماند که با <تیم برتون> ترکیب دو نفرهای را تشکیل داد و آرام آرام در قالب اهریمن دوستداشتنی درآمد. وجود اهریمنی در تمام فیلمها با او بود؛ چه در زمانی که <همسر فضانورد> را بازی کرد چه در زمانی که در <دروازه نهم> یا <پنجره مرموز> شاهکارهای ماندگار خلق کرد. اگر چه در این فیلمها مرد جوان برازندهای بود اما به عنوان تماشاگر احساس میکردم که خون اهریمنی از وجودش زبانه میکشد ولی آنچه این اهریمن را برایم غریبتر کرد و میکند درون و حقیقت دوستداشتنی اوست. پس به خاطر همین او را در فیلم <اسلیپی هالو> هم باور میکنم و نمیتوانم <عروسمرده> را بدون وجود او تصور کنم و حق او میدانم که وقتی در قالب <کاپیتان جک گنجشکه> در <دزدان دریای کارائیب> درمیآید، نامزد اسکار شود. اما <سوئینیتاد> که جانی دپ امسال به خاطر آن نامزد اسکار است خیلی تلخ است؛ یک موزیکال سیاه، با خشونتی شوخ و شنگ اما دردناک. <سوئینیتاد> به همان اندازه ادوارد رمانتیک است ولی گذر دو دهه او را تلختر کرده است و اگر جانی دپ نبود با طره مویی سفید روی پیشانیاش تا تمام تناقض دروناش را به این فیلم منتقل کند، مطمئن باشید این فیلم حتما چیزی کم داشت.