http://echo360.uottawa.ca:8080/ess/echo/presentation/8a7f1700-8d68-4580-a179-85f6b4638527/media.m4b

http://echo360.uottawa.ca:8080/ess/echo/presentation/ceaaec1a-e651-4e6a-9f2c-45c3127bb348/media.mp3

ttp://echo360.uottawa.ca:8080/ess/echo/presentation/4dd86078-108e-49d7-96d3-1cfa4d46b6f2/media.m4b

 

آزادی چه مزره ای داره ...

امتحانات تموم شدن... الان میتونم یه نفس راحت بکشم. خرسندم از انکه توی سرم هیچ فکری نیست و میتونم فقط به آینده فکر کنم

 

 

الهی شکر

عیدتون مبارک

لحضه ها میگزرند

۱-چه بخوای چه نخوای لحضه ها میگرزند. تجربه کردم... انتضار کشیدم... میدونمکه با اینکه زما شاید دیر بگزره اما میگرده...نمیدونم چرا این روزا گذر زمان رو خیلی احساس میکنم.. احساس میکنم که یه چیزی کم دارم... حس خیلی غریبه.. عشق نیست... شاید اعجاب باشه.. اما نه اونم نیست... احتیاج؟؟؟ نه فکر نکنم...خواستن؟؟؟ شاید... نمیودونم..

پ.ن: ۳ روز به باز شدن دانشگاه ها مونده... یعنی امسالم مثل پارسال؟؟؟ جون هرکی  دوست دارین دعا کنین بهتر باشه

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۲- مدرسه ها ۳ روز دیگه باز میشه و خرید و کیف وکتاب و الکی الکی پول هدر دادن هم شروع شد. اما امسال بر خلاف پارسال همه  ی خرید ها طرحشون بالای ۲۵ ساله !!!( که این مامان خانم نگه این چیهه دیگههه بچه گونست... اله بله برگردونش~~)

پ.ن: عقل مردم به چشمشونه این روزا!!! اگه ادم لباس گرون گرون بپوشه میگن فلانی رو نگاه کن... جه شخصیتی !!! اگه ادم لباس معمولی بپوشه میگن خب ولش کن... زیاد تحویلش نگیر... اگه ادم ارایش کنه میگن وااا دانشگاه و این کارا؟؟؟ ( البته ارایش بسیار نمایان) اگه ادم همین طوری بره که قیافش خوابالو میمونه... ادم با ماشین میره... میگن داره پز میده.. باباش برسونتش... میگن اه چه لوس... با اتوبوس بیاد.. پدرش در میاد..  چیز جالبش هم اینه که بعضی از مردم اینو فکر میکنن... بعضی های دیگه درست مخالف اون یکیا !! اونم تو جامعه ای که مثلا میگن " مردم به نظریه دیگران نسبت به خودشون کار ندارن".... حالا من موندم ... با کدوم ساز این مردم برقصم؟؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۳- عمه خانم و اقا پسر عمه هم دیگه قرار شد واقعا روز ۱۳ حرکت کنن و برگردن اینجا... اما امروز شنیدم که عمم به مامانم میگفت مثل اینکه دوستای پسر عمم هم دارن میان اینجا ویزیت کنن.. البته درست متوجه نشدم شاید منظورش یه جا دیگه باشه... اما میدونم هر جا که برن... پولش از جیب این بد بخت در میاد...

پ.ن : مهمون نوازی به حدی داره... مهمون بودنم هم یه حد... دیگه خرج کل خانواده تو که اوردی مسافرت سر یه نفر ننداز !!! اونم سر یه دانشجو.... بعدشم اینقده ول خرجی و پز مز اخرش یه کاری به این پسر عمه خاتونمون میده !!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۴- خب الان ساعت ۲:۳۶ صبح  و من منتظر اینم که مامان خانم پاشه و برای من و اقا بابا سحری درست کنه.

 

پ.ن : زمان میگزره... هر کاری کنی  میدونی که بلاخره این کار تموم میشه و فقط خاطراتش میمونه.... شاید به خاط اینه که حتی اگه چیزی نخودم زیاد گرسنم نمیشه...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۵- التماس دعا

دنیا رو به دگرگونی است

۱- دوست قدیمی که مسلمان بود کم کم به مرور زمان تبدیل به یک بی دین میشود و میگوید " دنیای اخرتی نیست".

مرد کانادایی که برای اینکه بتواند با معشوقش ازدواج کند مسلمان میشود... اما نه یه مسلمان به اسم ! از آن مسلمانهای واقعی..... نمیدانم چرا مرا به یاد فیلم ازدواج به سبک ایرانی میاندازد... بسی این دو سناریو شبیهند.

دختران مسلمانی که با اینکه حجاب سر کامل میپوشند... تنگترین لباسها و غلیضترین ارایش را میکنند و دست جمعی بیرون میروند.

حجابی هایی که دست دوست پسر شان را گرفته اند و در دانشگاه قدم میزنند و کارهای خلاف شرع انجام میدهند.

دغدغه هایی که در دل جوان های مسلمان در دلشان ایجاد میشود وقت دیدن ج-ن-س مخالف...

پ.ن  : این واقعا فقط مشکل منه یا اینکه دین اسلام رو مردم دارند به یه دین مدرن تبدیل میکنند؟

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

۲-  ...تصمیم گرفتم حذف کنم این قسمتو....

 تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

۳ غروبی بسا بارانی بود... اما بر خلاف کار عقال... به جای اینکه رو به روی در ساختمان پیاده شم...۱۰۰-۱۵۰ متری زودتر پیاده میشوم تا زیر باران شدید راه بروم !!

پ.ن: دلم  گرفته....نمیدونم برای چی.... برای کی.. اما احساس میکنم که از غافله عقب موندم :( سر چهار راه کدوم ور بپیچم؟؟

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

۴-

 

حسی که همیشه برمیگرده

۱-دیروز به اتفاق سعید ، ساعد ، ریم ، تبسم ، عماد و من رفتیم که بولینگ بازی کنیم. قرار بود ساعت ۴ همدیگه رو جلوی همون بولینگ سنتر ببینیم اما.... نشد دیگه !!! عماد بیاره از ۴:۳۰ اونجا وایساده بود با تبسم... ریم هم بعدشون اومد منم چون ترافیک بود ساعت ۵:۳۰ اینا رسیدم... بعدشم ساعد و سعید امدند... همونجا اول کار ساعد گفت خب بابا بریم گلف کوچیک بازی کنیم !!! جاتوون خالی خیلی حال داد... و موقه ی افطار من و ریم و تبسم رفتیم باهم به شاورما اندلوس !! ( بقیه باید زودی میرفتن خونه) البته صبحش با تبسم رفتیم خونه ساعد اینا چون نزدیک بیمارستان بود و ما هم که کار والینتیرینگمون تموم شده بود گفتیم بریم یه سلامی عرض کنیم !

پ.ن: این جوجو نباسیتی میومد سلام کنه؟؟ خیلی دلم میخواد بدونه که تو اون کله ی خالیش چی میگزره !!!

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

۲- دانشگاه داره چند روز دیگه شروع میشه و کتاب خریدن و اماده شدن هم داره یواش یواش گرم میگیره... چند روز پیش رفتم U-pass مو بگیرم.. ( کارتیه که میتونی طی دوران تحصیلی اون سال باههاش اتوبوس سوار شی... البته این رح جدید امساله که خیلی ارزوتنره اما ساعای قبل یا ترمی یا ماهی میخریدیم) و چون همین یو پاس اجباریه برای دانشجوهای فول تایم و پولش رو بخوای خوای از تو تووشن برمیدارن منم رفتیم رفتم. !!

پ.ن: خیلی از عکسه بدم میاد اه اه اه بی ریخت شده !!!

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

۳-گشنمهه !!! اما واقعا ماه رمضون چقد داره زود میگزره !!!

پ.ن : نمیدونم چرا احساس میکنم به حد کافی دینم قوی نیست !!!

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

۴- التماس دعا

همین طوری...

سلام

۱-یه چیز بد تو من اینه که زیاد تحت تاثیر قرار میگیرم... اگه بهترین روز زندگیم باشه و به یه اهنگ غمگین گوشکنم .....غمگینترین ادم میشم  !! اما خوبیش اینه که اگه یکی رو ببینم که موفق شده من جوگیر میشم و وجودم پر از امید میشه

پ.ن: اما حالا اگه هی  چیزاری بیخودی و اعصاب خودکن سر راه ادمی مثل من سبز بشه... چطوری ادم میتونه با خونسردی وکمال راحتی زندگی خوشده بکنه؟؟ هاا؟؟؟ ... من که خسته شدم حالا شما اگه محتون به جایی میرسه به من بگین.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۲-  ریما بلاخره از دبی برای ۴۰ روز به اینجا اومد تا تابستونشو اینجا بگزرونه !! و بلاخره دیروز که تولد تزنیا جونم بود دیدیم همدیگرو. منو تزنیا و تبستم با لارا وریما اولش رفتیم سینما فیلم ومپایر ساک رو دیدیم که شدییییییییییییییییدا مزخرف بو اما چون فیلم دیگه ای تو اون موقه نوبد مجبور بودیم ببینیم. بعدشم همگی رفتیم تو رستوران نندوز جاتوووووون حسابی خالی ! خیلی خا منتظر بودن که وقت غروب بشه تا روزشونو بشکونن اما اونایی که روزه نبودن هی مثل فیل میخوردن...

پ.ن: این مستر کارد هم درد سر شده واسه ادم ها !!!! اخه یکی به من نبود بگه تو کجا و این حرفا کجا ؟؟؟ بعدشم دیگه تعارف بی تعارف اوکیی؟؟؟؟؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۳- دو شنبه قراره ۷ نفر از دوستام واسه افطار بیان خونمونو شب رو همونجا ببمونن و به نوعی یه سلامبر پارتی داشته باشیم

پ.ن: اگه این دوشنبه اینا اومدن میشه دومین سلامبر این تابستون جاتوون خالی خیبی خوشمیگزره !!! اگه مزاحمی دوستان گرفته تا دیدن فیلم ترسناک و ارایش و از این حرفا !!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۴- دلم برای عمه و پسر عمه اقا تنگولیده !!! اخه چرا اینقده طولش میدییییییییییین؟؟؟؟؟

پ.ن: معلم روانشناسیمون میگفت اگه مثلا یه مرده داره میدوه به نوعی که دلش تالاپ تالاپ داره میزنه و یه دختری رو میبینه که فکر میکنه خوشکله... به خاطر اینکه از اول سیستم بدنش شروع به کار کرده فکر میکنه که دختر ۱۰۰ برابر خوشکلتره ( ترجمش میشه یه همچین چیزی !!! ببخشید اگه نتونستم منظورمو بفهمونم... اما یه چیزی تو همون  حوالی میشه که اگه ادم به خاطر یه چیزی هیجان زده هست و یه سنریو دیگه میاد جلوش به خاطر اینکه این  از اول هیجان زده هست ریکشنش چند برابر قویتر میشه )

ربطش؟؟؟ د خب ربطش باز بر میگرده به نکته ی اولی که گفتم !!!!! 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

5- بلا نسبت شما خواهرا... اما واقعا از اونایی که حجابشونو  فقط رو دم اسبیشون میزارن بدم میاد !! اعتقاد من اینه که اگه ادم به یه چیزی اعتقاد نداره نباید به انجام دادن اون چیز ادامه بده ! خب خواهر من تو اگه نمیخوای روسری به شوشی چرا الکه میزاری سرت بعد ابروی کل اسلام رو میبری؟؟؟؟

بعدشم این چند تا از دوستام که نمیخوام اینجا اسمشونو بگم چون قبلا گفتم و شاید شماها بشناسین دیگع واقعا دارن شورشو در میارن !!! اقا خب فهمیدیم شما خارج از ایران داری زندگی میکنه و میخوای تا موقه ای که اینجا هستی خر ازادیت لذت ببری اما برادر من چرا تو ماه رمضون ستاتس تو فیس بکنتو میزاری " ای کاش ماه رمضون ما مثل ورود تیم ملی به بازی های المپیاد کوتاه باشه "... خب اره تو مسلمونی اما از بس که جایی بزرگ شده که ازادی معنایی نداره عقده ای شدی از اسلام .... اما چرا وقتی میای اینجا ۲-۳ ما ه اول رو مسلمون بازی در میاری بعدش شروع میکنی بری کاباره ( کاوارست یا کاباره؟؟) و شروع بع مشروب خوری واین کارا میکنی؟؟؟ خب خوشت نمیاد نگو من مسلمونم !!!!!!

پ.ن: نمیدونم اخر و عاقبت این همه فشار بر علیه مردم ایران به کجا میرسه و چی رو میخواد ثابت کنه... اما این همین فشار هاست که مردم رو از اسلام متنفر میکنه و ایده ای میکه که اسلام دینیه که فقط بدی مردم رو بخواد !!

پ.ن۲: خب نکنه !!! عزیز من لا اقل وقتی مجبوری یه کاری رو انجام بدی مثل ادم انجام بده !!!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

ولسلام !!

طاعات و عبادادتون قبول... التماس دعا

رمضان 2010

امیدوارم که همه ی طاعات وعباداتتون قبول باشه !

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

به نام خالق زیباییها

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۱- امتحان میان ترم فیزیک هم پریروز بود! خود بود و میباست بهتر میشد !

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۲- امروز تو بیمارستان وقتم رفتم سر والنتیریم خانم میشال به من گفت که با دکتر العسید ( فکر کنم مصری باشه ) کار کنم. دو تا دکتر بودن. یکی جوون که فکر کنم هنوز تو رزدینت باشه و یه دکتر تقریب ۵۰-۶۰ ساله. اما دوتاشون مهربون بودن !! پیره که دکتر السعید بود فکر کرد که من مصری ام و بر خلاق دکتر فلکستین و دکترهای دیگر خیلی مهربون و دلنشین بود. یکیاز دوستام هم اومد که جواب ازمایشاشو بده تا بتونه تو بیمارستان کار داوطلبی بکنه مثل من !! که اونم داد به میشال و قرار شد از هفته ی بعد جمعه ها با هم کار کنیم.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۳- هر روز که میگزره به این فکر میوفتم آیا برای آینده امادم؟ اخه فقط ۳ سال دیگه مونده تا وارد دنیای بیوشیمیها بشم و کار پژوهش رو ایشاا... شروع کنم. میترسم.... استرس دارم اما میخوام که زود دانشگاهو تموم کنمو برای خودم کسی بشم.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۴- what does arround comes back arround

واقعا این جمله همیشه درسته ! لا اقل همیشه تو زندگی من اینطوریه

هر کاری رو که میکنم بعد از زمانی به خودم برمیگرده. و شاید اذیت کردن موشموشی هم

جزاش این باشه که جوجو منو ازیت کنه...

اما خوشحالم که بعد از روزگاری قصه ی ما به سر رسید و همه گی هم به خوبی به خونه رسیدن با اینکه با هم به خونه نرسیدن !!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۵- دلم وکشن میخوادددددددددددددددد

ملودیه نصف شب

1- ساعت ۱۲:۳۵ دقیقه شب هست و همسایه جونجونیمون حس خوندن وگیتار زدن بهش دست داده. خونشون یه ۳۰-۴۰ متری اپارتمان ماست اما پنجره ها چون بازه صدای آهنگشون میاد. صدا ، آهنگ ، ملودی و لحن خودنش خیلی دل نشینه...منو یاد یه چیزی میندازه که مدتهاست فراموش کرده بودم. یه حس خیلی خیلی عجیب...اما حالب و دلهره دار.  الان مرده داره فقط ااا اوو اا وو میخونه... اما صداش واقعا دلنشینه. و الان !!! صدای ماشین پلیس میاد...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۲- هم اکنون یه جوجو  دیگه به لیست جوجو ها اضافه شد.حالا ببینیم اخر پاییز چند تا جوجه میمونه. 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد 

۳- دلم برای عمه  و پسر عمه ام تنگ شده. الان ایران هستن و ایشاا... ماه بعد برمیگردن اینجا. نمیدونم اخرش چی میشه اما هر چی بشه امیدوارم که همه خوشحال باشن اخر کار

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۴- فیس بوک هم شده بلای جون من !!! به قول یکی از گروه ها... من قبل از فیس بوک واسه خودم خونه زندگی داشتماا !!! هی ادم میخواد ببینه رو دیوار فلانی چی نوشته شد... چیو لایک کرده... کی تو عکس تگش کرده و از این حرفا ....

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۵- اولین امتحان فیزیک خوب پیش رفت ... امیدوارم بقیه هم همین طوری پیش بره.

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۶-  دلم میخواد برم یه مسافرت طولانی که بتونم بعضی چیزارو فراموش کنم. کاش میشد این سال میومدیم خاورمیانه...  دلم خیلی برای فرهنگ خودم تنگ شده. دیگه دارم محال میبینم که بتونم اینجا طاقت بیارم.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۷- امروز با تزنیا رفتیم دکتری که توی ۳۳۳ خیابون پرستن بود! بعدشم رفتیم خرید. روز خوبی بود

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۸- چرا بعضی ادما واقعا به جون هم میوفتن با اینکه روزی روزگاری دوست صمیمی هم بودن؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۹- اگه دلتون برای یکی تنگ شده باشه و نتونین ببینینش چه کار میکنین تا یادتون بره دلتون براش تنگولیده؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

۱۰- I have to get my act together !!! there's not much time left to waste

راز و نیاز

مرسلین و علی کوچولو

سلام به همه ی شما جیگرا !!

روز ۱ جولای روز ملی کانادا هست و طبیعتن برنامه های مختلفی تو مرگز شهر اجرا میشه. از اکروبات بازی گرفته... تا جادوگری ( کارت) ... و خوانندگی و کنسرت و از این جور حرفا... البته اینم بگم که خست وزیز جان هم میاد و با مردم دست میده.. ( حالا یکی بیاد تو ایران این کارو بکنه بدون اینکه همون جا دارش بزنن !!)

این سال تو روز ملی کانادا ملکه ویکتوریا هم اومده بود. درسته که کانادا دیگه تابع اینگلیس نیست اما هنوز عکس ملکه روی ۲۰ دلاری و خورده ها هست. بعلاوه که حتی یه نماینده هم هر چند سال یه بار انتخاب میشه واسه کانادا که ممثل ملکه باشه !! ( البته اون هیچ قدرتی نداره و فقط یه نماد هست)

خلاصه شازده چارلس که اون موقه اومده بود رو تو لموزینش دیدم و الان هم خود ملکه رو ! که اومده بود از یه مجسه پیانو ایست معروف کانادایی پرده برداری کنه. کلاس بس بریم سر اصل کار که عکسه !

اکه درست نگاه کنین کلاه ملکه ویکتوریا رو میبینین

هزاران ادم با لباس سفید و قرمز سر ساعت ۸ صبح تو پارک پارلمان بودن تا در جشن شرکت کنن... اینا چند تاشون هستن.

شب هم به اتفاق همسایمون رفتیم بریتانیا پارک. جاتون خالی از ۱ عصر رفتیم تا حدود ۱۱:۳۰ شب. هم با وسایلی شهر بازی که موقتن اورده بودن بازی کردیم.. هم از اون بازیا که عروسک برنده میشی اگه شیشه بشگنی یا تیر اندازی کنی بازی کردیم.. غذای مفصل... چند تا از دوستای دانشگاهیمو دیدم.. پارک از همشهریای عرب و ایرانی بود... نزدیک دریاچه بود و مردم پرشوت بازی میکردن. و دو تا هلیکوپتر هم بود که مردم رو نفری ۴۰ دلار سوار میکرد و برای ۱۰ دقیقه باهاشون پرواز میکرد هم بود که من و بابا جونی رفتیم سوار شدیم.

دیگه جاتون خالی... عکس اتیش باری رو هم دارم اما خواستم ویدتوشو اپلود کنم که فکر کنم تو ایران سخت باشه باز شدنش..

پ.ن : لینا رو تو پار پیدا کردم... شب خواستیم تو خیمه که برده بودیم به بچه های دیگه عکس بگیریم که چون فقط دوربین فیلم برداریمو برده بودم فلاش نداشت و با قرض مردن ۳۰ موبایل اخرش یه عکس اجقی گرفتیم ! تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

اینم عکس منو علی و مرسلین کوچولو هست تو کانادا دی که داشتیم بادبادک هوا میکردیم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دیروز ۳ جولای هم با خانواده ی مرسلین و علی رفتیم تو ساحل مونیز بی و مشغول ماهیگیری ، پیکنیک ، شنا و خوشگزرونی شدیم.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

خیلی وقت بود مثل قدیم اپدیت کرده بودیم. دلم واسه ی نوشتن باز تنگ شده ! کلاس تابستونیم هم که فیزیک هست ( تنبلی کردم تو خود سال تحضیلی نگرفتیم الان باید تو تابستون بگیرم) ۳ شنبه شروع میشه... البته ۳ شنبه از ۴ تا ۷:۰۰ ۴شنبه از ۹:۱۰ تا ۱۲:۳۰ ازمایششه ( که هر هفته یا باره تو تابستون ) و دسکاشن گروه ش هم از ۴:۰۰ تا ۶:۰۰ هست و لکچر دیگش هم ۵ شنبه از ۴ تا ۷:۰۰ هست. حالا برن تو سر خودم؟؟؟؟؟ اگه تو سال میگیرفتم کلاس فقط یه ساعت و نیم بود !! هم راحت تر هم ادم بیشتر میفهمید... تازه امزمایش و ازمایش ریپورت هم یه هفته دی میون میبود

امروز وقتی به تبسم گفتم اونم گفت منم باهات میام سر کلاس چون احساس میکنم که اصلا چیزی یاد نگرفتم با اینکه کلاسو پس کردم. این واقعا به نفعم شد چون اون ازمایشاشو داده بود و نمره زده گرفته و قرار شد به من بده .!! اخ جون دیگه ۱۲ ساعت از وقتم صرفه جویی شد !

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

خب دیگه زیادش نمیکنم پستو ! به امید دیدار جون جونیای من

 

 

باز لحظه های غم انگیز جدایی

سلام

۱- همین طوری داشتم توسایت یو توب میگشتم که اتفاقی با آهنگ دلنوازان از اقای علی لهراسبی بر خوردم. یقینن تو ایران سریال بوده فکرکنم!  از همون نگاه اول عاشق این آهنگ شدم... یه جورایی معنی واقعی بعضی ازز زندگی نوجوونا رو تعریف میکنه  

۲- من طرفتار پرو پا قرصه برزیل وآرژانتین هستم و امیدوارم که یکی از این تیم ها برنده شن اما خب وقتی یه بازی هست ادم باید طرفتار یه تیم باشه که مزه بگیره این ۹۰ دقیقه !!

۳- بیچاره ژاپن  :( 

۴- دلم شدیدا واسه عمه وپسر عمه ام تنگ شده... امیدوارم که هر ه زودتر برگردن. Isa

۵- کاش خاطرات یه دکمه دیلیت داشتن....نه؟؟؟

 

 

hale man daste khodam nist
digeh aroom nemigiram
delam az kasi gerefteh ke mikham barash bemiram
baz sarnevesht o entehaye ashenayi
baz lahzehaye gham angize jodayi
baz lahzehaye nagozire del boridan
baz ham akhare rah o hesse talkhe naresidan
paye donyaye to moondan
mesle asheghaye alam
ta mano bebakhshi akhar
ta delet besoozeh kam kam
mesle ayneh rooberoomeh
hesse ba to boodane man
daram az daste to miram
asheghi kon mano nashkan
منبع


23.06.2010

۱- ساعت ۷ صبح صدای اجیر خطر همه رو از خواب بلند کرد. دو دقیقه بعد ۴ تا ماشین اتش نشانی ۱ایین اپارتمان وایساده بودن......نیم ساعت بعد بوی این پافی که به اتیش میزنین همه ی ساختمانو گرفته بود

 

۲- ساعت ۱:۴۵ دقیقه برای اولین بار یه زلزله ی ۵.۵ ریشتری رو احساس کردم !!!! دیوار انگار داشت میشکافت.. سریع دویدیم رفتیم پایین.

 

۳- نصف شب.. بارون شدید به طوری که فکر کردیم قرار سیل بیاد ... رعد وبرق.. و باد شدید... اونم وسط تابستون !!!!!!!!

۴- شاکرم که هنوز زندم و دارم نفس میکشم..

۵- نتیجه میگیریم که از لحضه لحضه ی زندگی باید به طور عالی استفاده کرد!!چراکه ادم نمیدونه کی قراره بمیره !!!!!

تیتر فصل جدید : زندگی از اول !

 فکر نمیکردم که بتونم از دست فراموش کردن جوجو در بیام... اخه مدت زیادی بود که هی سعی میکردم اما نمیتونستم .. اما این مسافرت ۲ ماهش به من ثابت کرد که اگه بخوام هر کاری رو میتونم بکنم !!

 

۱- این روزا عاشق آرایش کردن شدم. !! البته من زیاد دوست ندارم ارایش کرده برم بیرون و الی خب تابستون و پارتی (فکر بد نکن ببینم ) و خوشگزرونی که بدون ارایش نمیشه !  تو سایت یوتیوب هی دنبال اموزش ارایش گشتم و چندتا کلیپ خیلی جالب هم پیدا کردم... اما وقتی پریروز داشتم تو سایت فیس بوک پروفایل دوستای دوستامو میدیدم چند تا دختر ایرانی دیدم که ارایششون حرف نداشت.. البته چند سال پیش که رفتم بودم تهران دیدم که چه دخترای ماهری هستن تو ارایش اما هیچ وقت نشد که از نزدیک ببینم !! ولی فیس بوک جونم این کار رو برام عملی کرد... البته بیشترشون پروفایلشون رو فقط برای دوستان باز کرده بودن و خب بازم میشه از همون عکس اول یاد گرفت که از چه وسایلی استفاده کردن... خلاصه کلاس که تا آخر اگست تصمیم دارم ارایشگر خوبی بشم

۲- از وقتی که از چراغ قرمز رد شدم و ۳۵۰ دلار جریمه شدم و ۳ تا امتیاز از گواهینامم کم کردن دیگه بابام اجازه نمیده با ماشینم برمتقریبا یه ماه دیگه شروع میشه و باید براش اماده بشم

۴- اون روز گفته بودم یه دوستی داشتم که اسمش سارا بود؟؟ خب رنگ واقعیش معلوم شد و دیگه حتی نمیخوام ببینش و یا باهاش حرف بزنم... اصلا یه چه معنی داره با یه دختر بی ادب و بی فرهنگ ادم دوست بمونه ؟؟ سال بعد ایشاا... دیگه عمرا میون همچین ادمایی بگردم !! عمرا عمرا عمرا

۵- کار داوطلبی هم تو بیمارستان داره عالی پیش میره !! فقط ایکاش میشازتن تو قسمت تحقیق کمک کنم ... اما یه جورایی احساس بزرگ شدن و مفید بودن میکنم وقتی به بیمارا کمک میکنم... امیدوارم و تصمیم دارم که ایشا ا...  برای یه سال این کارو ادامه بدم

۶-عمه خانم هنوز تو خاور میانه هست و پسر عمه اقا هم عی میگم امروز میرم میارمش فردا میرم میارمش... قرار بود ۱۵ روز پیش میومد :( خیلی دلم براش تنگ شده

۷- میخوام دیگه حد اقل هر روز یه عکس یادگاری از اون روز بگیرم و تو وبلاگم نگه دارم که بعدا خاطره هامو یادم بیاد.

۸-.....

۹-.....

و

۱۰- از شما میخوام که پیش نهاد بدین ادم چطوری میتونه به یه ادم دیگه تبدیل بشه؟

 

تابستان 2010

سلام به همه ی شما خوانندگان عزیز

امیدوارم که حالتون خوب باشه :)

خب بعد از عمری دوباره تصمیم گرفتم آپدیت کنم. سال اول دانشگاه هم به لطف

خدای کریم هم به خوبی و خوشی دوشنبه یه قبل با اخرین امتحان که امتحان زیست بود سالعد ۱۲:۳۰ تموم شد !

خیلی زود گذشت... هم خوبی داشت هم بدی... خیلی چیزا تو این سال اول جدید بود برام... اولای سال همش با بچه هایی که از دبیرستان باهام بودن میگشتم.. اما بعدش عوض شد..

نظرم هم یه جورایی نسبت به زندگی داره عوض میشه.. نمیدونم شاید این نشونه ی بزرگ شدنه  ( یکی نیست اینو به مامانم بگه !!!)

بگذریم....

این سال دیگه تابستون ۴ ماهه !.. گفتم بزا یکی از کرسهای سال بعد رو تو تابستون بگیرم... اول خاستم  فیزیکام کمستری رو تو کارلتون بگیرم که دوستای قدیدیمو که تو اون دانشگاهن رو ببینم اما بعدش تصمیم گرفتم فقط یه کرس فیزیک که امسال نمیخواستم توی خود سال تحصیلی رو بگیرم رو تو دانشگاه خودم بگیرم..

این کلاسه از ۲ جولای تا ۲۰ اگست طول میکشه و این طوری از ۲۶ اپریل تا جولای ۲ رو تعطیلم

منم گفتم چرا این وقت رو تلف کنم بزا برم والینتییر شم. اینجا خیلی به کارهای والینتیری اهمیت میدن.. به جوری که تو دبیرستان اگه ۴۰ ساعت تو ۴ سال کاز داوطلبی نداشته باشی حتی اگه معدلت ۹۰ همباشه دپلم نمیگیری !!! ( منم که حوصله نمیومد والنتیر کاری کنم دادم دوست بابام از سفارت علکی نوشت که من ۴۰ ساعت اونجا همکاری کردم )

اما الان تصمیم دارم واقعا به جامعه خدمت کنم... به خاطر همین ( منم که دوست دارم بعد از اینک درسم تموم شه ایشاا.. تو بیمارستان کار تحقیقو شروع کنم اونم در باره سرطان) رفتم تو جینیرال هاسپیتال قسمت کنسر سنتر و فرم والینتیری رو پر کردم. آزمایش تبرکلوسیس رو رو یکی از دستام انجام دادن و دست دوم رو قرار شد هفته ی بعد برم که بکنن...

تو این موقه که دو تا دستامو تست نکرده بودن نمیتونستم برم و با خود مریضها مشغول به کار شم و به خاطر همین به من یه افیس فسقلی دادن با یه کامپوتر که داتا اینتری کنم فقط !!!

ار ۲۰۰ ورقه ای که وارد کردم فقط ۱ اسم عرب و  اسم ایرانی توشون بود !!!!

حالا چرا سفید پوستا اینقده به این مرض خبیث مبتلا میشن در حالی که مردمی که از کشور های دیگه میان درصدشون خیلی کمه؟؟

چند روز بعدشم من و دوست جون جونیم تزنیا خانم تصمیم گرفتیم تو تیمارستان هم کار داوطلبی کنیم

تو کرس روانشاسی که گرفتیم خیلی چیزا رو یاد گرفتم و به خاط همین میخوام برم و ببینم که چه جوری این چیزا مریض هارو علاج میکنه.

نمیدونم احساس میکنم یه شخص مفیدیم شدم وقتی از روز اول والینتیری به خیر و خوشی گذشتم...

خلاصه !!! این تابستون هم عالمی دارم واسه خودش.... اول اینکه عمم هنوز تو عراقه و با اینکه قرار بود ۵ می بیاد تصمیم گرفت که دو ماه بیشتر بمونه... جوجو هم که ۵ روز دیگه داره میره واسه ۱ ماه..

منتظر پست بعدی باشین

اولین سال دانشگاه هم به خوبی و خوشی به لطف پروردگار عزیز با خاطرات شیرین و تلخش هم به پایان رسید :)

تعطیلات زمستانی

مدت زیادی ازپست کردن اخرین مطلب میگذره... و تو این مدت اتفاقات زیادی افتاد که هم ارزش نوشتن رو داره و هم نه.

اول از همه بگم که ترم اول دانشگاه به خوبی و خوشی هم تموم شد و ۲ روزی هست که تعطیلات زمستانی من هم شروع شده.

بر عکس تعطیلات قبلی.. این چند روزه عشق خونه نشینی تو دلم لونه کرده !!!! نیمدونم... شاید بع خاطر اینه که این شهر دیگه برام تکراری شده... یا به خاطر اینه که هوا بد جوری سرده..

کلی عکس داشتم که میخواستم بزارم اینجا اما تا اومدم ایفونمو اپ گریت کنم یادم رفت بک اپ بگیرم و همه ی شماره ها ، مسجها ، اهنگها ، عکسها و بازیها و همه چیز پاک شد :(

چند روزیه که ماه محرم شروع شده و مامان خانم و عمه خانم از صبح تا شب مشغول رفتن به روزه ها و مسجد شدن... اخه کسی نیست بگه بابا تعطیلاته... همه چی سر جای خودش ... به خورده هم خونه نشین شین !!!!!!

زنگ در خونه داره اتیش میگیره... بزار برم باز کنم و بیام !

 

 

ماه محرم رو به همگی تسلیت میگم.

عیدتون مبارک

عید همگی شما مبارم...

و

 

عید تنها تو مبارک !

دوست دوست تا روز قیامت!!

شلاله: دو ماه پیش به خاطر شوخی که اون و رودرا باهام کردن الکی واسه دو ماه حرف نزدیم

رودرا: یاد پارسال به خیر چقده با بچه ها میرفتیم بیرون با هم خوش میگذشت !! الان همه حرف ها شده پارتی و شراب و مستی

سلما: بااینکه چش نداره ببینه مردم از اون بشتر نمره میارن اما دختر باحالیه... ادم وقتی باهاش حرف میزنه احساس میکنه همه ی در های موقعیت براش باز میشه. اما به خاطر اینکه که وقت نداشتم که برگه هارو براش پرنت کنم ببرم دانشگاه لوس بازی در میاره

علی: دو  سالیه که همدیگه رو ندیدیم اما گاه به گاهی تو یاهو یا ام اس ان میچتیم

خواهر علی: بی معرفت انگار نه انگار من کلاس ۸ دوست صمیمیش بودم

برادر علی: پزو ... اما خنده دار و دوست پرست. اما از وقتی که برگشت کشورش یه ایمیل یا مسج هم نفرستاده .

سندی: هی میگه من هر روز کار میکنم . وقت نمیکنم بیام

ریم: نیست تازه از دبی واسه خوشگذرونی اومده انجا هی وقت ندارم وقت ندارم بازی در میاره

رم: تنها ادمی که هیچ کینه ای رو به دل نمی گیره.. حرفشو رک و راست به ادم میزنه. فش و مش نمیده و اهل مستی و خراب کاری نیست . اما حیف که رفت پیش پدر و مادرش تو یه شهر دیگه زندگی کنه ( که امروز میاد برای دیدنی)

ویوین خواهرش: اخه کدوم دانشگاهی ( بزنین به تخته) با ۱۵ ۱۶ ساله ها میگرده؟

ساعد: از وقتی که با این دختره ی پررو و دیوونه دوست شده. ادم حتی میترسه باهاش حرف بزنه.. یادش به خیر پارسال چقده خوش میگذشت.

سعید برادرش: نمیدونم چرا از وقتی نرگس منو اد کرد و مجبور کرد الکی بهش مسج بدم که از حا و هوای نرگس بپرسم دیگه یه خورده سنگین شده !!

تزنیا: دوست صمیمی من که ۵ ساله با همیم و از جیک و پیک هم خبر داریم !! که دیروز سر خونه دعوا کردیم اما امروز دوباره دوست شدیم.

و

پن پل غزیز من نرگس خانعلیزاده

نرگس: جیگرتو جیگر !! تنها مشکلش اینه که این دختر مثل ادم ایزد انلاین نمیاد!! موقععی که اون هست من نیستم یا اون نیست من هستم.

و... دوستان دیگری که قبلنا یه عالمه با هم خوش میگذروندیم چه تو دنیای واقعی چه تو مجازی که الان شک دارم حتی اسمم رو هم یادشون باشه ! ای کاش پیش هم بودیم. مطمئنم که دوستای خوبی برای هم میشدیم.

----------------------------

امروز با شلاله رفتیم نزدیک پارلمان و دانشگاهم قدم و حرف زدیم. جاتون خالی اودم خونه مثل بلا نسبتم خر خوابیدم !!

 

 

 

ماهیگیری !!

دیروز به اتفاق من و پسر عمه ، عمه ، خانواده ی حسین ، خانواده ی خانم حسین، و خانواده ی ۸ نفره ی عموی حسین رفتیم پیکنیک. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. هوا هم که قربونش برم از اول تابستون هر وز یا بارونیه یا ابری یا هر دو... اما دیروز صبحش بارونید اما بعد از ظهش عالیه عالی بود!

ما هم بالو بندیلو باربیکیو و بستیم و با ۳ تا ماشین د حالت مسابقه رفتیم انرو هندرسون پارک. اونجا جاهای ماهیگیری داشت. منم واسه دومین بار ماهیگیری دو تا گربه ماهی گرفتم اما چون گفتن خوردن گربه ماهی حرامه برگردوندیمشون تو آب.

چند تا که پد علی گرفت بعدش دو تا از این ماهی بزرگا گرفت که عکسشونو برات میزارم. ( ماهی  پسر عممه و بابای علی اون سمت چپش وایساده) وقتی ماهیه رو اورد مردم هی میخندیدن چون تقریبا تو اون ۱۲ تا بچه که اونجا با ما بودن همه به نوبت باهاش عکس انداختن.

تا پست بعدی....

 

 

 

وبلاگ بازی

سلام

قبلا ها چقده حوصله ی وبلاگ بازی داشتم اما الان سال به سالم حوصله نمیکنم که بیام بنویسم... اما من خیلی دوست دارم هر روز وبلاگمو اپ کنم.. امروز تو فیس بوک یکی از دوستام یه نوت نوشته بود. اونم نصفش ایرانیه و در باره وبلاگ بازی نوشته بود. نوشته بود که از سن ۱۲ سالگی همیشه میخواسته وبلاگ درست کنه اما هیچ موقه تا همین ۲ روز پیش وبلاگ درست نکرده بود.. نوشته بود که دوست دخترش دو تا نوت تو فیس بوک نوشته بود و یکیشون در باره ی خود پسره بود. نوشته بود که مردم خیلی عوض میشن و از این حرفا

امروز برای اولین بار نا خواسته جرات پیدا کردم ! حالا هر کی ندونه میگه طرف از این دختر ضعیفاست... اما اصلا این طور نیست.. به قول نمیدونم کی گفتنی.. هر ادمی یه نقطه ضعف داره و نقطه ضعف منم هم.. یه جورایی... یه ادمه.. یعنی یکی از دوستای قدیمیمه ولی.. بگذریم

همیشه با هم مهربون بودیم اما وقتی از مدرسه ی همدیگه جدا شدیم فقط ام اس ان یا دیدنی های ناخواسته تو ریدو سنتر ا رو به هم میرسون.. و امروز بعد از تقریبا ۴ سال با جرات تمام تونستم بگم تو اشتباه میکنی... ( در حالی اصلا چیز بزرگی نبود و اون همیشه احترام منو نگه میداشت)

نمیدونم چرا دارم اینو اینجا مینویسم یا چرا من الان خوشحالم اما...فقط فکر تو یه دانشگاه بودن منو دق میده. بعضی موقه ها میشینم میگم ای کاش این حافظه ی مخ من هم یه دکمه اپشنز داشت که میرفتم اون تو و کوکیها و هستریها رو پاک میکردم و دوباره از اول شروع میکردم... الان میگید بابا یارو یه پا توهمه ( منم میگم به رویس جمه- ورمون رفتم دیگه !

نمیدونم احساس میکنم این روزا اون کانفدنس کافی رو ندارم.. چراشو نمیدونم اما ای کاش بیشتر میتونستم روی پای خودم وایستم.. مشکلی الحمدو لله غیر از این ندارم.. اما احساس میکنم این روزا هر اتفاقی رو که میوفته تو خودم نگه میدارم و حتی به بهترین دوستم هم نمیگم.. احساس میکنم که منتظر یه چیزی هستم و روزهایی که میگذره رو اصلا احساس نمیکنم.. احساس میکنم که این زمونه یه جوری شده ... صبح ها بابا میره سر کار.. مامان میره سر کار خونه و من میرم مدرسه... الانم که تابستونه همه چیز همون حالت فقط اینه من یه خورده دیتر از خواب پایشم و اگه خونه باشم الاف ام اس ان و فیس بوک میکشم.. دیگه مثل اون قدیما حوصله ی رفتن بیرون با دوستامو و خوشگزرونی رو ندارم... حوصله ی هیچ کاری رو ندارم.. الان شاید فکر کنید که من دپرس شدم.. اما باور کنید اصلا هیچ دردی ندارم ( بزنید به تخته)

نمیدونم اما سیستمم به کلی قاط زده..

دلم واسه اون قدیما تنگ شده.. واسه مادر بزرگم که به رحمت الهی رفت.. واسه اون قدیما که خانواده ی مادرم حالمون رو هم به اون چخان بازیاشون میپرسیدن تنگ شده.. دلم واسه اینکه من عزیز دردونه ی عمم بودم تنگ شده... دلم واسه موقه ها که از ته دل میخندیدم تنگ شده.. دلم واسه اون موقه ها که بابا میگفت اگه این نمره رو بیاری اینو برای میخرم و اگه اون نمره رو بیاری اونو برات میخرم تنگ شده.. الان هر چی که بابام بگه بخون تا برات بخرم میدونم اگه نخره خودم میخرم.. دیگه اون زندگیم اون شور و شوق خاصی که داشت رو نداره... اما فکر کنم بودنم چرا.. بخاطر همون یه نفر.. ای کاش بابای منم سفیر بود به جا فیزیزیست...  نمیتونم فراموش کنم.. شب و روز... هر لحضه.. هر ثانیه.. دیگه واقعا قاطی کردم..

من دیگه اون رشای سابق نیستم .. اما دلم میخواست بودم... دلم میخواست زمونه مثل اون قدیما بود.

 

پ.ن: اگه تا اینجا حرفای من رو خوندین ممنون

کارت دانشگاه !

امروز من به اتفاق تزنیا خانم رفتیم کارت دانشگاه رو بگیریم 

زمان چه زود میگذره! انگاری همین دیروز بود که فرداش شروع کلاس ۹ بود... اون همه دلهره.. اون همه استرس.. اون همه شادی .. واسه رفتن به دبیرستان !

مثل برق ۴ سال گذشت و ما سر از دانشگاه در اوردیم.. روزهای زندگی همین طوری داره میگذره..

امروز وقتی داشتم میومدم خونه به این فکر بودم که تو ۴ سال اخیر چه کاری کردم که به دردم خورده و کاری کردم که اعصابمو داغون کرده..

نمیدونم شاید بهترین چیز تو دبیرستان اشنایی من با چند تا از دوستام بود.. البته میدونم که بدون یه معجزه شاید دیگه هیچ موقه با هم نباشیم و هم دیگه رو نبینیم ولی به خود

خدا قسم که این معجزه از دو روز پیش داره یه جورایی اتفاق میوفته..

خدایا من تا حالا سعی کردم که یکی از بنده های خوبت باشم.. تا جایی که تونستم و میتونم سعی میکنم راضیت کنم.. تو تنها کسی هستی که من به اون پناه میبرم و خودت هم میدونی که من به هیچ کسی حتی پدر و مادرم هم پناه نمیارم وقتی مشکلی دارم.. تو بهترین و تنهاترین کسی هستی که از دلم من خبر داری و تنها کسی هستی که صلاح منو میدونه.. از شما میخوام که هر چه به صلاحمه رو جلوی پام بزاری..

احساس غریبی دارم... یه روزهایی شیطون میره تو جلدم و کارایی میکنم که تو رو ناراحت میکنه اما دیگه قول میدم من به شیطون غلبه بشم و سعی میکنم که بنده ی خوبی برات باشم.

 

 

بعد از عمری !

سلام... امیدوارم هر کی این وبلاگو میخونه حالش خوب خوب باشه و ایام به مرامش بگذره!!

چند تا عکس از جشن فارق التحصیلی از دبیرستانم عشقم کشید تا بزارم... کاش حوصله داشتم فیلمشو اپلود کنم..

چتد نفر از 307 دانش اموزی که دیپلم گرفتن

اینم پدر مادرایی که اومده بودن تا جشن فارق التحصیلی رو ببینن ( دقیقا وقتی ماها وارد شدیم تا اخر که ۳۰۷ نفر  نشستن وایساده بودن دست میزدن)

پدر و مادرا ( از 1500 نفر) تو قسمت پایین ادیتاریوم مدرسه

علامت مدرسمون که رو به روی در ادیتاریومه

-----------------------------------------------------------------------

تابستون هم ۱۰ روزه که شروع شده. و از کلاس تابستونی هم اصلا خبری نیست با اینکه بعضی موقه ها خیلی حوصله ام سر میره اما باز میخوام مخم برای دانشگاه راحت بشه ! ( بیچاره چقده بش فشار اوردم این دم اخریه )

دیدین وقتی دارین واسه امتحانات اخر ترمتون میخونین هی دلتون میخواد واسه تابستون برنامه ریزی کنین؟ بعد وقتی تابستون میشه حال و هوای هیچ کدوم از انجام این برنامه هارو ندارین !!

خب این شده حکایت من.

پ.ن : کسی یه قالب خوب سراغ نداره؟

 

OFFICIALLY GRADUATE HIGH SCHOOL & GOT HER DIPLOMA

FUN TIMES DURING THE COMMENCEMENT

PICTURES TO BE POSTED SOOOOOON

اخرش دبیرستانم به پایان رسید !!

روزهای زندگی... زود میگزره

روزهای زندگی چه زود دارن میگذرن و من همینطوری نشستم منتظر هیچی... هیچ چیز که همه چیزه و همه چیزی که هیچ چیز نیست...

روز اول دبیرستان انگاری همین دیروز بود... الان... ۱۰ روز کمتر از دوره ی دبیرستان مونده

نمیدونم چرا... اولش که دانشگاه قبول شدم ( هم تو دانشگاه اتاوا هم تو دانشگاه کارلتون) داشتم بال در میاوردم... اونم همون پروگرامی که من میخواستم ... اما الان...

نمیدونم.. عادیه؟؟ احساس میکنم دیگه حوصله ی درس خوندن رو ندارم... احساس میکنم که فایده ای برای زندگی کردن نیست... احساس میکنم مردن با زنده کردن هیچ فرقی نداره..

نمیدونم... شاید هر جوونی تو این سن اینقده حساس میشه..

اه باز ۱۳ روز درس و امتحان...

بعدش ۲۶ جشن فارق التحصیلی...

۸ سپتامبر.... شروع یه زندگی تازه تو دانشگاه

باید خوشحال باشم اما دلیلی واسه خوشحالی نمیبینم

میترسم... از ادمای دور و ورم و تو دنیا میترسم

کاش من من نبودم

 

سال نو مبارک !

مارچ بریک و منتریال !!

سلام !

اول از همه بگم که این پست قبلی واسه کلاس فارسیم (شنبه ها) بود که خواستم پرنت بگیرم ازش دیدم از خود سایت نمیشه مجبور شدم کپی پیست کنم اینجا !!

----

اقا امروز جاتون خالی رفتیم منتریال !!... خرید و کباب و خوش گزرونی..

زندگینامه
فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری.ق، می دانند. او در قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود. او در این هنگام نیز طبابت می کرده و اطلاعی در دست نمی باشد که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستانهای مختلفی بیان شده که معروفترین آن این است که:
"روزی عطار در دکان (داروخانه) خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد."او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد و در همین سفرها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی رسید. گفته شده در هنگامی که شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می کرد که در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار برود، شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد. عطار مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری .ق، دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را 632 و 616 دانسته اند ولی بنا بر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را 627 هجری .ق دانسته اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

در کوی تو رسم سرفرازی این است

مستان تو را کمینه بازی این است

با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت

شاید که تو را بنده نوازی این است


مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.مقبره شیخ فرید الدین عطار در جنوب شرقی نیشابور بفاصله 6.5 کیلومتر در مسیر جاده نیشابور به مشهد طرف شرق قرار دارد . فاصله شهر تا خیان 5 کیلومتر ( از فلکه خیام تا قبر خیام ) و از خیام به طرف غرب نیشابور حرکت میکنیم به فاصله یک کیلومتر و نیم به قبر کمال الملک و آرامگاه عطار که در یک محوطه است میرسیم . بنابر این عطار به شهر نزدیک تر است و چون باید از راه خیام بدان رسید تندکی دور تر میشود . آنجا که روزگاری ارگ شهذ بود و سنگی ستون وار سینه شاعر و عارف وارسته را که گنجینه محبت و رضاست می فشارد . این ستون سنگی بالای سر شاعر نصب شده است . قبلا در دیواری آجری قرار داشته که آن دیورا امروزه بر چیده شده است .
سنگ مزبور که سه متر ارتفاع بیرونی آن است گویند همین اندازه از آن در خاک می باشد . و در میان قبه ای که نمای اصلی آن آرامگاه به شمار میرود قرار گرفته است . ارتفاع این بقعه در حدود هشت متر است و چهار در داشته که اکنون یک درب رو به شمال آن باز است . این آرامگاه از عهد سلطان حسین بایقرا و امیر علی شیر نوایی وزیر دانشمند وی به جا مانده است . این ستون سنگی داخل آرامگاه تنها باز مانده بنایی است که توسط امیر علیشیر نوایی وزیر . در قرن نهم هجری احداث شده است .



ویژگی سخن
عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند چنانکه مولوی گفته است:

عطار روح بود و سنایی دو چشم او

ما از پی سنایی و عطار آمدیم



معرفی آثار
آثار شیخ به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود. آثار منظوم او عبارت است از:
1- دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است.
2- مثنویات او عبارت است از: الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بی سر نامه، منطق الطیر، جواهر الذات، حیدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجایب. از میان این مثنویهای عرفانی بهترین و شیواترین آنها که به نام تاج مثنویهای او به شمار می آید منطق الطیر است که موضوع آن بحث پرندگان از یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است که منظور از پرندگان سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است که عطار در این منظومه با نیروی تخیل خود و به کار بردن رمزهای عرفانی به زیباترین وجه سخن می گوید که این منظومه یکی از شاهکارهای زبان فارسی است و منظومه مظهر العجایب و لسان الغیب است که برخی از ادبا آنها را به عطار نسبت داده اند و برخی دیگر معتقدند که این دو کتاب منسوب به عطار نیست.


آثار منثور:
یکی از معروفترین اثر منثور عطار تذکرة الاولیاست که در این کتاب عطار به معرفی 96 تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.
گزیده ای از اشعار

ای هجر تو وصل جاودانی

اندوه تو عیش و شادمانی

در عشق تو نیم ذره حسرت

خوشتر ز وصال جاودانی

بی یاد حضور تو زمانی

کفرست حدیث زندگانی

صد جان و هزار دل نثارت

آن لحظه که از درم برانی

کار دو جهان من برآید

گر یک نفسم به خویش خوانی

با خواندن و راندم چه کار است؟

خواه این کن خواه آن، تو دانی

گر قهر کنی سزای آنم

ور لطف کنی سزای آنی

صد دل باید به هر زمانم

تا تو ببری به دلستانی

گر بر فکنی نقاب از روی

جبریل شود به جان فشانی

کس نتواند جمال تو دید

زیرا که ز دیده بس نهانی

نه نه، که به جز تو کس نبیند

چون جمله تویی بدین عیانی

در عشق تو گر بمرد عطار

شد زنده دایم از معانی

 

***

 

گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم

شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار

راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم

ز آمدن بس بی نشان و ز شدن بی خبر

گو بیا یک دم برآمد کامدم من یا شدم

نه، مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای

در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشی

لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن می بایست بود و کور گشت

این عجایب بین که چون بینای نابینا شدم

خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی

تا کجاست آنجا که من سرگشته دل آنجا شدم

چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان

من ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم